.:: یک .و.ک.ی.ل. (دوباره سینا)::.

خدایا! کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو را آرزو کرد؟ (خوش آمدید)

.:: یک .و.ک.ی.ل. (دوباره سینا)::.

خدایا! کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو را آرزو کرد؟ (خوش آمدید)

قابل توجه خودم...

  ای بنده من .....

  آنگاه که تو به نماز می ایستی آن چنان به سخنانت گوش می دهم

  که گویی همین یک بنده را دارم

  و تو ! ...

  آن چنان از من غافلی که گویی چندین خدا داری.

امان از بازار مشترک!!....

درود و سلام

نوشته امروز محصول مشترکه !!

راستی واسه محصول مشترک چگونه پارسی را پاس بداریم؟!

فرآورده همکارانه چطوره؟ ....

اصل مطلب اینکه نوشته امروز رنگ و بوی دیگه ای داره چون با همکاری یکی از بهترین دوستام نوشته میشه و واسه خودم دوست داشتنیه .....


زیبایانه :

چه خوش بی _مهربانی هر دو سر بی که یک سر مهربانی درد سر بی (بابا طاهر)


همتانه و پندانه :

تو و طوبا و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همت اوست (حافظ)

مرغ با پر میپرد تا اشیان پر مردم همت است ای مردمان (منثوی)


عاشقانه :

درد و خون دل بباید عشق را قصه ای مشکل بباید عشق را ساقیا خون جگر در جام کن گر نداری درد از ما وام کن عشق را دردی بباید پرده سوز گاه جان را پرده در گه پرده دوز ذره ای عشق از همه افاق به ذره ای درد از همه عشاق به عشق مغز کاینات امد مدام لیک نبود عشق بی دردی تمام قدسیان را عشق هست و درد نیست درد را جز ادمی در خورد نیست (منطق الطیر )


جملات قصارانه:

*ممکن است کسی که دائم سوال میکند ابله به نظر برسد ولی کسی که هرگز سوال نمیکند در تمام عمر ابله باقی می ماند ( لوئی پاولز)

*هر وقت در زندگی به یک در که یک قفل بزرگ روی آن بود رسیدی نترس و نا امید نشو چون اگر قرار بود در باز نشود به جای آن یک دیوار میگذاشتند

* اگر قرار باشد بایستی و به طرف هر سگی که پارس میکند سنگ پرتاب کنی ، هرگز به مقصد نمی رسی.(لارنس استرن)

* نباید برای زندگی کردن بخوری و نباید برای خوردن زندگی کنی ( سقراط)

*ما به وسیله 4 چیز با مردم در تماس هستیم و ارزش موقعیت ما از روی این 4 چیز معلوم می شود:

آنچه انجام میدهیم ،

آنچه جلوه می کنیم

آنچه می گوییم

و آنطور که میگوییم.( دیل کارنگی)


تفکرانه :

عارف طلب از یافتن یافت نه یافتن از طلب چنانچه مطیع طاعت از اخلاص یافت نه اخلاص از یافت. الهی چون یافت تو بیش از طلب است که بیقراری بر او غالب است طالب در طلب و مطلوب حاصل بیش از طلب اینت کاریست بس عجب و عجب تر ان است که یافت نقد شد و طلب بر نخاست حق دیده ور شد وپرده ی عزت به جاست (کشف الاسرار )

(( خوراک چند روز تفکرمون و تفکرتون در اومد!!! ))


بلایانه :

عاشقان را غذا بلا باشد عاشقی بی بلا کجا باشد

پیش عاشقان درد و غم حلوا بود لیک ان بر ناکس بلوا بود


فیلسوفانه :

چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد انچه در بالاستی میر فندرسکی


و در اخر ارق ملیااااااانه :

جمله دنیا تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل (نظامی)


پ.ن : میگم تو بخش بلایانه قضا بلا درست تر نمی نمایاند؟ شاید نویسنده نزدیک افطار بوده می نوشته، دیگه اثر میذاره دیگه نمیشه که نذاره!!!

پ.ن 2: اگه بخوام رفاقتم رو نشون بدم سر سفره افطار .... بهترین جاست که به فکر دوستام باشم...

پ.ن3: پی نوشت اگه از 3 تا بیشتر شد بدونید نویسنده دم افطار نبوده که مینوشته!!!

پ.ن4: جناب پی نوشت هم از دوستمون واسه نوشته های زیباش سپاسگذاری میکنند ... پ.ن5: هادی ساعی پهلوون دوست داشتنیمون بعد از آپ پست قبلیم طلا گرفت ولی نمیدونم چرا دلم نیومد تو نوشته ام دست ببرم اینجا ویرایش می شود....

ای کاش...

درود و سلام
حقم رو از استادم گرفتم تمام و کمال البته کمال کمال که نه ولی راضی کننده بود در کل ..... لذتش تو اینه که شگفتی خیلی ها رو برانگیزانیدم !!!
تو ماه های قمری ماه شعبان رو خیلی دوست دارم ولی فقط دوست داشتن من کافی نیست اونهایی که باید بفهمند این ماه شاد ترین ماه شیعه هاست نمی خوان که بفهمند ....

**نوشته زیبای امروز :
 بگذار حال که باز گشته ام و تو را با قشنگترین احساسها یافته ام قدری برایت بنویسم. بگذار حالا که دست در دست تو دارم به آرزوهایم سلام کنم. بگذار در حالیکه یاد و خاطر نازنینت کنج قلبم را گرفته بر کتابت بوسه نهم. بگذار بنویسم . بنویسم و بنویسم. . . ‏ آنقدر مینویسم تا حکایت نوشته هایم را بنویسند. .. ‏ بگذار بنویسم. بگذار من هم دستانم را بیشتر به درگاهت نیازمند کنم. بگذار آرام صدایت کنم. نفسهایم را برای تکرار نامت در سینه حبس میکنم. برای ذکر نام نازنینت ...

**پندانه!! امروز :
 خونم را بریز و تنم را زخم بزن؛اما بدان که به روحم آسیبی نمی رسانی وآن را نابود نمی سازی؛دستها و پاهایم را با غل و زنجیر ببند و به سیاهچالم بیفکن بااین وجود نمی توانی افکارم را زندانی کنی؛زیرا افکار من چون نسیم آزاد است و ازفضای بی زمان و بی کران عبور می کند. (جبران خلیل جبران)

 **عشقولانه امروز:
 بی قراری ام را به اعتبار چشمهایت می سپارم
 در حقش مادری کن مواظب باش نگاه های متهم آزارش ندهند.
 یادت باشد شبها که نمی خوابد و بهانه می گیرد برایش غزل بخوانی تا آرام بگیرد.
 تو که می دانی – بی قراری ام – زائیده ی شبهای شعر خوانی من است...
وقتی در آغوشش می گیری احتیاط کن .
 " بی قراری ام " زخمی ست....

پ.ن : خوشحال کننده ترین بخش المپیک پکن واسه کاروان بسی سرفراز ما همون پرچمداری هما حسینی و لباس زیبای ورزشکارامون بود حرف دلم این نیست ولی کاش مراد محمدی هم همون یه برنز رو نمی گرفت....
پ.ن 2: این پی نوشت هم با شاهکار ورزشکارامون نا امید شده میگه دیگه نمی خواد ورزش کنه ..... ( برم هدایتش کنم!!!! )