.:: یک .و.ک.ی.ل. (دوباره سینا)::.

خدایا! کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو را آرزو کرد؟ (خوش آمدید)

.:: یک .و.ک.ی.ل. (دوباره سینا)::.

خدایا! کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو را آرزو کرد؟ (خوش آمدید)

...

درود  و  سلام
خوبه گفتم کمتر میام!! ولی خداییش نوشته اش جالب بود دیگه ... :دی
 
می گویند:

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی.این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند، اما خستگی ات را رفع نمی کنند.این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود، فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی.


دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است.پر از رنگ و بو .این دوستها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز.برای خاطره های دم دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشبحال ترین آدم روی زمینی.فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای .


دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است.آداب دارد . باید نرم دم بکشد.باید انتظارش را بکشی.باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی.آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک.خوب نگاهش کنی.عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی.


سینا هستم مرد تر از همیشه...

درود وسلام


هنوزم دستم به نوشتن نمیره ولی خوب برای اینکه بعد پشیمون نشم یه آپ کوچولو می کنم...
دوره گذار یعنی چی؟ هنوز نیومده شروع شد ؟ :) حالا خداییش هر آدمی یه دوره گذار تو زندگیش داره
دانشگاهمون داره تموم میشه و شاید این یه دوره گذار به حساب بیاد
یه وقتی همین دانشگاه قبله آمال بود و گاهی موجب ملال ، حالا که داره تموم میشه بذار بشه بی خیال..!!
( هنوزم به امتحان میگم آزمون ، پایبندم به پاس داشتن زبان پارسی ) آزمون هامون شروع شده
گوش شیطون های زمینی و آسمانی کر آخرین آزمون دوره کارشناسیمه ، به طرز شگفت آوری رو تصمیمم
واسه کارشناسی ارشد مصمم هستم، به هر نحو شده میگیرم اونم فقط حقوق خصوصی .....
میریم رو شاخه ی بعدی : دلم واسه همه دوستهام تنگ میشه از ریحان و شکوه گرفته تا بچه های دانشگاه...
وصیتنامه نیستا از اون جهت که فکر کنم کمتر میتونم اینجا بیام و حرف دلم رو بنویسم گفتم وگرنه منظور خاصی نداشتم
حالا چرا ناراحت میشین.... ای باباااااا   :) جوونیه و سرخوشی...
شاخه سوم : دیشب کلی موقع خواب فکر میکردم چی بنویسما کلی موضوع تو ذهنم بود ولی پرید ....
شاخه چهارم : برمیگردیم به شاخه اول و دوره گذار ، منظورم اینه که باید به دور و برم جدی تر نگاه کنم..
مجبورم.. آدم یه وقتایی دوست نداره زندگیش و راهش به یه جاهایی کشیده بشه ولی دوستان و
بزرگترهایی که باهاشون هم صحبت میشم و اونا رو به موفق بودن در زندگی قبول دارم همه یه دوره تلاش و
برون گرایی رو تجربه کردن و حالا به یه جایی رسیدن فکر میکنم زمان استارت رسیده و باید نگاهم رو عملی
تغییر بدم قدم اول رو برداشتم دوستی پیدا کردم که آرامشم رو تامین می کنه و حالا باید قدم های بعدی رو بردارم
........
فکر کنم کافیه برم کفشم رو واکس بزنم واسه قدم های بعدی آماده باشه :)
شاخه پنجم : تا حالا به هرس درخت انگور دقت کردین؟ آدم دلش میسوزه وقتی اینهمه شاخه سبز رو میچینه ولی
وقتی فصل چیدن میوه ها به درخت و انگورهاش  نگاه میکنی میبینی چقدر اون حذف کردن زیبایی مقطعی ، مفید بوده...

پ. ن : این پی نوشت خودش رو تو این آپ قاطی  نمیکرد لال از دنیا میرفت !!! .....