درود
مثل اولین پستم یه کم حول شدم نمی دونم از کجا شروع کنم !!!
( برای اینکه پارسی را هم پاس بداریم : به مانند نخستین نوشته ام اندکی دستپاچه شده ام
و نمی دانم از کجا آغاز نمایم )
از خودم بگم : خوبم ، ولی یک نفرطی یک عملیات یک هفته ای دل تنگی هام رو ازم گرفت
( همش یک شد که!!! ) رفتیم تو فرجه، آزمون های پایان ترم نزدیکه ، نتیجه اینکه
الآن تو حرکتم تا خدا به کارنامه ام برکت بده !

دوستان : به جزهمکلاسی های دانشگاه دوستای خودم رو خیلی دوست دارم
و از خدا ممنونم که تا اینجا خودش هوای ما رو داشته و بهترین ها رو سر راهم قرار داده .
از دیدگاه من دوست های واقعی رو هم اثر می ذارن یعنی تو یک رابطه دو
تا دوست سعی میکنند به تعادل برسند ، تا به آرامشی که میخوان دست پیدا کنند این
یه اصل تو دوستیه . خیلی ها با شناسنامه ی هم دوست می شن یعنی این طور براشون
جا افتاده که فقط با گروه همسالان خودشون ارتباط برقرار کنند ولی این بستگی به
شخصیت هر فرد محیطی که توش بزرگ شده و طرز فکرش داره ...

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
« دکتر علی شریعتی »

پ.ن : به آگاهی می رساندً بین( یک نفر ) و (طی) فاصله وجود دارد
قابل توجه دانشجویان دانشگاه اکابر شنگول آباد سفلی
پ. ن 2 : شما جای من بودین با پی نوشت چی کار می کردین؟