من وگرماو من و خودم

درود و سلام
تابستون و گرما و گرما و گرما ، همین جا یه فاتحه نثار مخترع کولر!
یه مدت همه چی سر جاش بود یعنی الآنم هست ولی داره یه اتفاقایی می افته از قرار معلوم ...
شاید منم دارم یه دفعه ازون بالا پرت می شم پایین و خودم خبر ندارم؟ ولی نه، اونقدر خودم رو شناختم
که حالا بتونم محکم رو پاهام بایستم و مسایل کوچک رو از خودم دور کنم.

خوب مثل اینکه دوستان پرشین بلاگی اومدن رو دامنه آی آر بابا با کلاس ها...!

* اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند.
   در روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند
   و تنها یک پسر بچه با خودش چترآورده بود و این یعنی ایمان...

*گفتم: خسته‌ام  گفتی: ..:لاتقنطوا من رحمة الله :..
..:: از رحمت خدا نا امید نشوید(زمر/53) ::..
*گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره . گفتی:  ..: ان الله یحول بین المرء و قلبه :..
..:: خدا حائل است بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::..
*گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتی: ..: نحن اقرب الیه من حبل الورید :..
 ..::ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16)::..
*گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی! گفتی: ..:فاذکرونی اذکرکم :..
..::منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)::..