.:: یک .و.ک.ی.ل. (دوباره سینا)::.

خدایا! کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو را آرزو کرد؟ (خوش آمدید)

.:: یک .و.ک.ی.ل. (دوباره سینا)::.

خدایا! کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو را آرزو کرد؟ (خوش آمدید)

هیچی و همه چی...

اینجا رو خیلی دوست دارم راستش یه جورایی آرومم می کنه و بهم اعتماد  به نفس می ده ولی یه مدتیه
که ازش یه کم دور شدم
 این روزها هم اینقدر سرم شلوغه که به همه ی کارام نمی رسم.
 درس و دوستان فعلاً در اولویت قرار دارند چون نگهداریشون از چیز های دیگه سخت تره!
 برای اینه که  فاصله ی پست هام  اینقدر زیاد شده. واسه همین تا وقتی از نوشته های پراکنده
 خودم راضی نشدم تو وب نمی ذارم چون ارزش دوستام رو بیشتر از اینها میدونم
که...
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
                       وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن که باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
ای...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
     چقدر زود
                    دیر می شود!

سلام
امروز دوباره شدم همون سینای همیشگی
باورم نمی شه ولی انگار امروز خیلی سبک شدم خوب گاهی وقت ها
یه رخدادهایی آدم رو از خودش(به گفته ی  دیانا) فقط خود خودش دور
میکنه یعنی باعث می شه آدم یه خود کاذب از خودش بسازه و ...
بماند این هم یه تجربه است دیگه.
 ببین چه وقتی برگشتما درست همون زمانی که می خواستم
پیش از آغاز فرجه آزمون ها
از این بابت خدا رو شکر می کنم
نوشتن هم واسه خودش دنیایی داره ها !!!  تو این مدت
چند تا دوبیتی هم گفتم ولی چون خیلی private بود نمی شه اینجا
بذارم شاید هم گذاشتم نمی دونم
راستی یه خواهش هم از همتون دارم بعد نمازهاتون یا
زمانی که دوست دارید دعا کنید خدا همه ی  مریض ها رو
شفا بده علی کوچولوی 6 ساله رو هم هر چه زودتر ...
فقط دعا کنید .
کاش بهانه می شد فکر می کردی
رشته های امیدت چقدر باریک است
آیینه ی دلت چه می گوید؟
آفتاب نگاه تو اینقدر تاریک است؟

ایران

همیشه سربلند و ایرانی باش
آیا می دانید
اولین مردمانی که سیستم اگو یا فاضلاب را جهت انتقال آب شهری به  بیرون
 اختراع کردند ایرانیان بودند؟
آیا می دانید اولین مردمانی که اسب را به جهانیان هدیه کردند ایرانیان بودند؟
آیا می دانید اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کوروش کبیر در شوش
جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد؟
آیا می دانید دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کوروش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد
برای جلوگیری از تهاجم اقوام شمالی ساخت ، ساخته شد؟
آیا می دانید اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و
 سپس بازنشستگی  و گرفتن مستمری دایم را کوروش کبیر در ایران پایه گذاری کرد؟
آیا می دانید کوروش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ابراز محبت به بابلی ها به خدای
آنان احترام گذاشت و در همان معبد که بیش از 1000 متر بلندی داشت برای ابراز حسن نیت خود به
آنان تاج گذاری کرد؟
آیا می دانید داریوش طرح تعلیمات عمومی و سواد آموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان
 بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند.به همین مناسبت 
خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها به خط پهلوی نام گرفت.
آیا می دانید داریوش در سال دهم پادشاهی شاهراه بزرگ کوروش را به اتمام رساند و
 جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین می رفت.؟
آیا می دانید داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گذاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان 
چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببنند تا بتوانند از سرزمین پارس
دفاع کنند؟

.آیا می دانید اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد؟

یا حق

سلام
امیدوارم تولد به همتون خوش گذشته باشه ...
از کادوهاتون هم ممنونم....
 

 نوشته ی امروز:
*انسان عادی مثل شهری است با صد دروازه که تقدیر از هر دری که بخواهد بر او وارد می شود اما انسان حکیم همانند کاخی است با یک در که تقدیر قبل از ورود به آن در میزند

*کسی که از سرنوشت خود شکایت کند از کوچکی و ناچیزی روح خود شکایت کرده است.

*چون آفریدگار ایمان را بیافرید ایمان گفت: بار خدایا مرا قوی کن . خدا او را قوی کرد به حسن خلق و سخا و چون کفر را بیافرید ، کفر گفت: مرا قوی کن و خدای او را قوی کرد به بخل و بدخویی.


 

برای روز میلاد تن خود ...

my bithday

۲۰ فروردین هر سال واسه من یه روز دیگه ای به حساب میاد چرا؟
خوب چون بهار رو دوست دارم ! چه ربطی داره؟
خوب چون فروردین تو بهاره ! خوب که چی؟
چون 20 فروردین باهاشه ....... بابا روز تولدمه
 
دیگه شرمندمون نکنید بفرمایید همتون دعوتید  فقط جای کادو، دیدگاهی ، شعری ، حدیث نفسی ،
حرف دلی  یا هر چی که دلتون می خواد برام بذارید فقط از آوردن اطفال خودداری فرمایید...!!!
 خوب دیگه  ما هم اومدیم تو 19 ساله ها
این روز  تولد هم عجب روزیه ها آدم از یه طرف خوشحاله که  آره دیگه .... بزرگ شده
از طرفی ناراحته که  ای دل غافل یه سال دیگه هم گذشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!ولی نه مثل اینکه اندر خم کوچه دومیه ایم
بابا عاشق شدیم بد جور! 

(کاش می دانستم چیست
                             آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست )
                                                                                                             
 کاش...
 

خدا آخر و عاقبتمون رو به خیر کنه!!!
عجب جشنی شده ها

 ترکه( بلا نسبت آذری ها!!) اسم امام ها رو مینویسه روی یقه ی  پیراهنش میره گزینش واسه مصاحبه میپرسن:
 امام اول کی بود؟ یقش رو نگاه میکنه میگه علی، میگن خوب امام دوم؟ میگه حسن، میگن امام سوم؟ میگه هاکوپیان!!!!!

*یه روز اونی که واسه ترکا جک میساخته میره مکه از پرده کعبه آویزون میشه و
 توبه میکنه که دیگه واسه ترکا جک نسازه !!! همین جوری که داشته توبه میکرده
 یه ترکه میاد بهش میگه اگا ببخشید گبله کودوم وره ؟؟؟؟

*به ترکه میگن شغل شما چیه؟ میگه یه اطلاعاتی هیچ وقت شغلشو به کسی نمیگه

 بفرمایید با کیک و شیرینی قنادی سر کوچتون به حساب من از خودتون پذیرایی کنید تعارف نکنید تو رو خدا ....
خوب من هم برم بابا و مامان و آبجی رو به فیض برسونم و ......  

از همه ی دوستانم که تو این مدت با بی عنوان همراهم بودند و اگه خدا بخواد خواهند بود هم تشکر می کنم
ان شا الله جبران کنیم.

کاش می دانستم چیست....


این شعر هم ازون شعر هاست ها فقط باید خوند و لذت برد 

و شاید هم یه جاهایی واسه یه کسی ...

کاش می دیدم، چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است!
آه، وقتی تو،لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت،
آن جام لبالب از جاندارورا
سوی این تشنه ی جان سوخته، می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می کند،ای غنچه ی رنگین! پرپر!
من، در آن لحظه، که چشم تو به آن می نگرد
برگ خشکیده ی ایمان را 
در پنجه باد
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز!
نور پنهانی بخشش را
در چشمه ی مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
پیش ازین، سوی نگاهت، نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاری است.

                                                         فریدون مشیری

بابا نوروز اومده...

سلام     

                                        عید        نوروز  مبارک

لحظات به سرعت درگذرند. همه منتظرند تا دوباره بیاید. صدای پایش به گوش می رسد . سرسبزی ،
 پاکی و طراوت نشانه های نزدیک شدنش ، چشم ها را نوازش می دهد .
مهربانی ارمغان آمدنش است و با آمدنش خیلی ها خوشحال می شوند. آرمیدگان در خاک ،
 مادربزرگ ها و پدر بزرگ ها ، بزرگترها ، کودکان و نوجوانان و ...
بهار با آنکه یک فصل است اما زیباست با یک دنیا معنا
.

فراموش نشدنی ترین سال زندگیم هم داره تموم می شه
بهترین ، بدترین وسرنوشت سازترین خاطرات زندگیم تو این سال رقم خورد:

1) 20 فروردین 84 ، 18 ساله شدم 18 یعنی مرز رو رد کردم و وارد یه برهه ی جدی تری
      از زندگیم شدم
2)  سرنوشت سازترین آزمون تحصیلیم یعنی کنکور .
3)  سرنوشت سازترین نتیجه ی زندگیم (نتیجه ی کنکورم )
4)  بهترین خاطره ی تحصیلیم قبولی در رشته ی مورد علاقم حقوق تو دانشگاه مورد نظرم علامه محدث.
5)  بدترین خاطره ی زندگیم از دست دادن دوست عزیزم روانشاد محمد امین احمدی (خدا بیامرزدش)
6)  آشنایی با وبلاگ نویسی و راه اندازی وبلاگ بی عنوان با کمک خواهرم مانیا.
7)  آشنایی با دوستان جدید و البته بلاگرهای با صفای بلاگ اسکای.
8)  آشنایی با شکوه عزیز خواهر خوبم که مهم ترین مشوقمه، اطهرجون ، آقا مازیار، ساحل عزیز،
سعید خان عاشق، آذین خانم و دیانای مهربون و دوست داشتنی که بهترین دوستام هستن و خواهند بود.
9)  و.....
سفره ی هفت سین زندگی همه ی  ایرانی ها پر از سلامتی ، سربلندی ، سروَری ، سالاری ،
سُرور، سرافرازی و سعادت  باشه در پناه صاحبش ...
یا حق

دوباره.......

سلام .......
بعد از یه مدت به نسبت طولانی دوباره برگشتم اما چه برگشتنی!!!
 دیروز از یه مسافرت که نه، از اردوی دانشجویی برگشتم . کجا؟ به جایی که اونجا فهمیدم
هر کسی رو راه نمی دن : سرزمین عشق و میهن پرستی و ایمان حقیقی
حقیقت دست نخورده رو می شد تو خاک بی آلایش و بدور از گذر زمان این خاک احساس کرد
 و ما تو ایرانمون خیلی ازین جاها داریم ، عیب از خود ماست که نمی بینیمشون یا نمی خواهیم
 ببینیمشون . آره خاک پاک جنوب ، استان خوزستان ، مناطق جنگی نزدیک مرز عراق ، .....
اردومون یک هفته ای بود.  یک هفته ای که میدونم جزء گاهشمار زندگیمون نیست ، زندگی من و همه ی
اون هایی که می رن اونجا. خوش به حال اون هایی که تمام عمرشون رو از  گاهشمار زندگی در آوردند
و پرواز کردند ......
می دونم ، تا کسی قدم به اونجا نذاره نمی تونه حرفام رو بگیره ...
حرف زیاده اما فعلاً کافیه باید رفته باشید تا بدونید چی می گم
 سال نوی همه  مبارک باشه به خصوص اونایی که
دوباره  به دنیا اومدن ...

حتماْ ببینید ...

راستی حالا که بازار لینک گرمه 2 تا لینک تازه واستون  می ذارم:
اولی:
یه درخواسته از گوگل که برای دومین سال متوالی لوگوی نوروز باستانی ما رو تو سایتش قرار بده

http://www.esfahanhost.com/nowrouz/

دومی:
 آدرس صفحه ی نظر سنجی سایت cnnاست که همه ی ما ایرانیها با دادن رایno
غیرت و همبستگیمون رو به جهانیان نشون میدیم:

http://edition.cnn.com/2006/WORLD/meast/02/04/iran.wrap/index.htm

یه کار مثبت

ما هم میتونیم سهم کوچکی در محکوم کردن اهانت به پیامبرمون داشته باشیم
پس هممون تو رای گیری سایت زیر شرکت می کنیم تا یه چیزهایی رو ثابت کنیم:

http://www.petitiononline.com/islamic

یه برگ آزاد برای تو...


در خواب خدا را دیدم .
خدا پرسید : می خواهی با من گفت و گو کنی؟ در پاسخش گفتم : اگر وقت دارید؟
خدا خندید و گفت : وقت من بی نهایت است ... در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟
پرسیدم : چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟
خدا پاسخ داد : اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدت ها ، آرزو می کنند که کودک باشند .اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول  به دست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند .

اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند بنابراین نه در حال زندگی می کنند ونه در آینده . اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
خدا دست هایم را گرفت. برای مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدم : " به عنوان یک پدر می خواهی فرزندانت کدام درس های زندگی را بیاموزند؟"
خدا گفت : بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد تنها کاری که آنها می توانند بکنند اینست که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشندبیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند .
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم، اما سال ها طول می کشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد، کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.
بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند .
بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .
بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند بلکه آنها باید خود ا نیز ببخشند .

من با خضوع گفتم : از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم ، آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخند زد و گفت : " فقط اینکه بدانند من اینجا هستم ، همیشه "

من و محرم و یه قصه و ...


مرا بنگر چگونه محو چشمان نگین بار توام!
چگونه از تمام روزها و شب هایم بدور افتاده ام.

محرم، ماه  سوگواری سرور و سالار همه ی ما تسلیت باد
می گن تو این ماه رخدادهای شگفت انگیزی می افته بیایید همه بهش ایمان داشته باشیم
باور داشته باشیم بیشتر از گریه کردن انجام اصول دین دل امام رو شاد می کنه البته این فقط نظر منه...

درویشی قصه ی زیر را تعریف می کرد:
یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود
وقتی مرد ، همه می گفتند به بهشت رفته است ، آدم مهربانی مثل او ، حتماً به بهشت می رود .
در آن زمان ، بهشت هنوز به مر حله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد . فرشته ی نگهبانی که باید او را راه می داد ، نگاه سریعی به فهرست نام ها انداخت ، و وقتی نام او را نیافت ، او را به جهنم فرستاد.
در جهنم هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد ، هر کس به آنجا برسد ،می تواند وارد شود . مرد وارد شد و آن جا ماند .
چند روز بعد ، شیطان با خشم به دروازه ی بهشت رفت و یقه ی فرشته ی نگهبان را گرفت و گفت:
" این کار شما تروریسم خالص است"
نگهبان که نمی دانست ماجرا از چه قرار است ، پرسید: چه شده؟
شیطان که از خشم قرمز شده بود ، گفت: " آن مرد را به جهنم فرستاده اید و آمده و کار و زندگی ما را به هم زده . از وقتی که رسیده ، نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد و به درد و دلشان می رسد . حالا همه دارند در جهنم با هم گفت و گو می کنند ، یکدیگر را درآغوش می کشند و می بوسند . جهنم جای این کارها نیست !  لطفاً این مرد را پس بگیرید.
وقتی قصه به پایان رسید ، درویش گفت:
" با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف ، در جهنم افتادی ، خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند"


 

قند پارسی


آزمون ها هم تمام شد می ریم که آزاد باشیم هر چند کوتاه!!
مردیم از غم و غصه :
به جای این که ابر را بر آسمان خانه ات نشانه دل تنگی بدانی و آفتاب را آسودگی و شادی ، بهتر است ابر را از آسمان قلب خود کنار بزنی و آفتاب مهر را جایگزینش کنی.آنگاه خواهی دید که حتی با وجود سیاه ترین ابرها ، آسمان خدا را آبی و شفاف و دلنشین می یابی.


می گن هر چیزی رو هر جا نمی گن ولی بعضی چیزها رو نمی شه نگفت من خیلی به زبان شیرین پارسی علاقمندم  تا جایی که وقتی می بینم بعضی ها تو یه جمله ی ۵ کلمه ای شون ۶ تا واژه ی عربی و ... استفاده می کنند خیلی ناراحت می شم درسته که بعضی واژه ها برگردان پارسی ندارند ولی دست کم می تونیم تا جایی که می شه واژگان زیبای پارسی رو توگپ های ساده ی  خودمونی یا حتی نوشته های وبلاگامون بگنجونیم و این رو هم می دونیم که گاهی وقت ها سنگینی خاصی به واژه ها می ده ولی درعوض ما داریم یک ادای دینی به کشورمون و عرق ملی مون می کنیم
مثلاً می شه  آزمون رو به جای امتحان کار برد یا واژه به جای کلمه یا برگردان به جای معادل ودیدگاه  به جای نظرات   آگاهی به جای اطلاع و ...  نمی گم همه  مثل استاد میر جلال الدین کزازی باشیم ولی دست کم این می تونه ما رو به ایشون نزدیک تر کنه و ایشون رو دلگرمتر که تنها نیستند
می دونید که امسال به عنوان چهره ی  ماندگار شناخته شدند .

حالا بعضی ها پا رو فراتر از استاد گذاشته و افتادند به جون واژه های تخصصی رایانه مثلاْ انتشارات ... عنایت فرمودند به جای واژه های روزمره ی خومون تو رایانه از واژه های عجیب و  غریبی استفاده کردند مثل تختانه ی ناظم! به جای کنترل پنل و خادم!! به جای سرور و  امریه!!! به جای اسکریپت... که البته بیشتر عربی اند تا فارسی !!
تا دیدگاه شما چی باشه؟                     

 

خودم...

درود و سلام
دارم نفس گیرترین آزمون های زندگیم رو تجربه می کنم(ترم اوله دیگه)
به قول بچه ها تا باشه از این نفس گیریها!
حتی وقت سرزدن به وبلاگ دوستان رو هم خیلی کم پیدا می کنم وپست هام رو هم که... در هر صورت شرمنده ایم
جالبه که این پست آخری رو تو محل کار همین عباس آقای رستمی آپ کردم اون هم در حین آموزش پایه ای رایانه به
  ایشون!!!
اگه خدا بخواد بانوشته های جورواجور برمی گردم یه فکر هایی هم برای وبلاگ گروهی دارم البته  بعد آزمونها
مثل اینکه شیوه ی نگارش حاج آقا زایری تو همشهری تو نوشته های ما هم اثر گذاشته (تا باشه از این اثرها)

یا حق

 

شعری از....

قریحه ی دوست:
ببینید عشق با دوستان ما چه ها که نکرده
خدایا,
غریب است وجود نام مقدس تو عشق
و فریب است بی قبول تو رمز وجود حرکت
باید که در گم کردن کوی تو خون گریست
و در طلبت عشق را بهانه کرد
تو اوج عشقی تو خال لبی
                                             (یه دوست ...)